مبانی نظری و پیشینه پژوهش (فصل دوم پایان نامه ارشد) معنا در زندگی در 47 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت doc
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همرا با منبع نویسی درون متنی فارسی و انگلیسی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری در مورد متغیر و همچنین پیشینه در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب برای فصل دو پایان نامه
منبع : دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
ادبیات و گستره ی نظری معنا در زندگی
2-1-4-1-معنا در زندگی
در تعریف
معنای زندگی باید گفت زندگی برای مردم زمانی معنادار است که آنان بتوانند
الگو یا هدفی را در زندگی خود در نظر بگیرند، معنای زندگی به محتوایی اشاره
میکند که مردم زندگی خود را از آن آکنده میکنند. این معنا به زندگی مردم
جهت میدهد و در ارتباط با هدفها و ارزشهای زندگی است. داشتن هدف یا
معنا در زندگی با سلامت روان و رفاه همبستگی مثبت دارد. نداشتن معنا با
رواننژندی، علائم افسردگی و اضطراب و شناخت ناکارآمد در ارتباط است. در
صورت نداشتن معنا، با ایجاد استرس، اضطراب و افسردگی، روابط فرد و
حمایتهای اجتماعی وی تحت تأثیر قرار میگیرد. داشتن معنا در زندگی با
خوشبینی و رفاه در میان نوجوانان ارتباط دارد. هم داشتن معنا در زندگی و
هم خوشبینی به میزان قابلتوجهی با رضایت از زندگی و همچنین ساختار
چندبعدی مشکلات روانی اجتماعی در ارتباط هستند(هو، 2010؛ به نقل از دشتی،
1394، ص 75). با داشتن معنا، حمایت اجتماعی و فعال بودن، ارتباط برقرار
کردن با دیگران یا ایجاد یک طرح فعالیت نیز میتواند بهنوبه خود با پرورش
درگیر شدن و ابراز هیجان به دیگران، به فرد کمک کند تا برای زندگی خویش
معنایی بیابد(جکسون، 2008).
معنادرمانی
روشی از رویکرد وجودی است که زمینه فلسفی و نظری آن با ماهیت وجودی و
معنوی انسان سر و کار دارد. این رویکرد درمانی بر این فرض استوار است که
زندگی معنایی بیقیدوشرط دارد و معنا را هر کس در هر کجا و در هرزمانی
میتواند بیابد و کشف کند(نلسون، 2001؛ به نقل از دشتی، 1394، ص 76).
معنادرمانی روشی است که در آن بیمار در جهتی راهنمایی میشود که معنای
زندگی خود را بیابد. بنابراین اصول معنادرمانی تلاش برای یافتن معنا در
زندگی است که اساسیترین نیروی محرکه هر فرد در دوران زندگی اوست. این
معناجویی نیروی متضاد با لذتجویی است که روانتحلیلگری فروید بر آن استوار
است و همچنین متضاد با قدرتطلبی مورد تأکید آدلر میباشد. معنادرمانی
میتواند ساختاری مفهومی برای کمک به مراجعان جهت چالش برای یافتن معنا در
زندگیشان آماده کند. این رویکرد درمانی بر چهار علاقه مهم که ریشه در هستی
یا وجود انسان دارد، تأکید میکند: مرگ، آزادی، تنهایی و بیمعنایی(دشتی،
1394).
وانگ(2002)
معنادرمانی را یک نظام فلسفی- روانشناختی میدانند که به بیماران کمک
میکند تا بهرغم سوگ یا ناامیدی بر ازدسترفتهها تمرکز نکنند بلکه در
جستجوی معنا باشند. درنتیجه، زندگی از نگاه معنادرمانی تحت هر شرایطی
معنادار است، افراد بااراده معطوف به معنا انگیخته میشوند و انسان دارای
اراده آزاد است. معمولاَ انسان برای اطمینان خاطر، در کشتزار زندگی خویش به
خوشه های وامانده فرصت های گذرا می نگرد تا به خرمن انباشته ای که همه ی
کرده ها و خوشی ها و رنج های او در آن نهفته است. چیزی که «شده» است نمی
توان ناشده انگاشت، و آنچه که بوده و هست نمی توان تصور کرد، چون «بود»
مطمئن ترین نوع «هستی» است (فرانکل، 1967؛ به نقل از دشتی، 1394، ص 77).
تلاش برای یافتن معنایی در زندگی، نیروی اولیه است نه نمود یا نتیجهای که
از تحریک غرایز سرچشمه گرفته باشد. این معنا برای هر فرد ویژه و یکتاست و
فقط اوست که باید و شاید آنرا انجام دهد. فقط در آن صورت است که این نیروی
معناجویی یا معناخواهی وی را راضی خواهد کرد(مک دونالد، ۲۰۰۴).
. Hu
. Jackson
. Nelsoon
. Wong
. Frankel
. McDonald
اراده معطوف به معنا
دومین
مفهوم پایه ای معنادرمانی اراده معطوف به معناست. فرانکل اراده معطوف به
معنا را در مقابل دو تبیین ساده انگارانه فروید و آدلر یعنی: ارائه معطوف
به لذت و اراده معطوف به قدرت مطرح می کند. او تلاش برای یافتن معنای زندگی
را یکی از نیروهای انگیزش اولیه در انسان می داند. لذت محصول جانبی
تقلاهایی است که فرد برای رسیدن به معنا انجام می دهد و قدرت وسیله و پلی
برای رسیدن به غایت است(جکسون، 2008).
به نظر
فرانکل (1965؛ به نقل از دشتی، 1394، ص 76) لذت قادر نیست زندگی را معنادار
کند. لذت ناشی از حالت خاص یاخته های مغزی است. اگر لذت منبع معنای زندگی
بود زندگی چیزی برای ارائه به انسان نداشت. زندگی به بیشتر مردم می آموزاند
که دنیا مکان خوشگذرانی نیست. فرانکل معتقد است زندگی در نهایت چیزی نیست
جز یافتن پاسخی درست برای مسائل زندگی و انجام صحیح وظیفه هایی که برعهده
ماست. در این معنا فرد در موقعیتی قرار می گیرد که بایستی بین راهی که راه
پیشرفت و تحول نیروهای بالقوه او را میسر می کند- آنطور که فرانکل می
توانست به امریکا برود- و احترام گذاشتن به نیاز شخص دیگر- ماندن فرانکل در
کنار والدین سالمندش- دست به انتخاب بزند. بنابراین در بهترین شرایط ممکن
است انتخاب ها با درد و رنج همراه باشند و تعارض حل نشود بلکه معنایی در
ورای، آن نهفته باشد. چنان که ابراهیم (ع) اسماعیل را قربانی کرد نکته مهم
اینست که در نهایت ابراهیم اسماعیل را از دست نداد همانطور که فرانکل
شکوفایی نیروهای بالقوه اش را از دست نداد و مسیر پیشرفتی به مراتب فراتر
از آنچه قرار بود با رها کردن والدینش کسب کند، به دست آورد. بنابراین
تمرکز اصلی در اینجا بر انتخابگری است(فرانکل، 1965؛ به نقل از دشتی، 1394،
ص 78).
آزادی اراده در نظریه فرانکل
یکی از
فرض های اساسی نظریه ی معنادرمانی آزادی و قدرت انتخاب است. آزادی انسان
زیر فشار محدودیتها بوده و آزادی به خودی خود هیچ مفهومی ندارد و با
مسئولیت معنا پیدا میکند و این مسئولیت است که به آزادی رنگ میدهد. انسان
آزاد است تا برای خود تصمیم بگیرد و انتخاب کند، این در مواردی صادق است
که شرایط قابل تغییر باشد، در غیر این صورت آزادی با تغییر نگرش نسبت به
موقعیت صورت میگیرد. فرانکل معتقد است همه افراد آزاداند و تنها دو گروه
از مردم آزادی ندارند، اولین گروه بیماران اسکیزوفرنی که هذیان کنترل دارند
و دومین گروه فیلسوفان جبرگرا. آزادی اراده به معنای آزادی ارادهی انسان
است و اراده انسان، اراده یک موجود فانی است. آزادی انسان، رهایی از
شرایط موجود نیست، بلکه آزادی در انتخاب جایگاه در هر شرایطی است که با آن
مواجه میشود. انسان آزاد است، شخصیت خود را شکل دهد و مسئول خویشتنی باشد
که از خود ساخته است. در این میان آنچه دارای اهمیت است، ویژگی های شخصیتی
انسان یا سائق ها و غرایز به خودی خود نیست، بلکه موضعی است که انسان نسبت
به آن بر میگزیند و این توانایی اختیار چنان موضعی دارد که انسان را
میسازد(فرانکل، 1967؛ به نقل از دشتی، 1394، ص 84).
اراده ی معطوف به معنا در نظریه فرانکل
فرض دیگر
فرانکل در معنادرمانی ارده ی معطوف به معنا است و فرانکل این مفهوم را در
مقابل اصل لذت و اصل قدرت بیان کرده است. در واقع لذت، آنگونه که فروید
معتقد بود، هدف تقلاهای آدمی نیست و قدرت، آنگونه که آدلر معتقد بود، یک
هدف نیست، بلکه لذت و قدرت محصولات جانبی هستند. در عوض در معنادرمانی تقلا
برای یافتن معنای زندگی یکی از نیروهای انگیزشی اولیه انسان است. ارادهی
معطوف به معنا، نیاز انسان به جستجو، نه برای خویشتن، بلکه برای معنایی که
به هستی انسان منظوری ببخشد، ارتباط مییابد. معناجویی یا خود پیامبری به
عنوان محور اصلی نظریه ی فرانکل مطرح است. معنا یک واقعیت است و نه فقط
نوعی نگرش. واقعیتی که همواره خود را در شکل موقعیتی مشخص و حقیقی نمودار
میکند. هر موقعیت، امکانی در خود نهفته دارد و کشف معنا، یعنی آگاهی
ناگهانی از یک امکان در زمینه واقعیت. معانی، منحصربه فرد هستند و همواره
در حال تغییراند، اما هرگز از بین نمیروند و زندگی هرگز فاقد معنی
نمیماند. مطمئناً این امر تنها در صورتی قابل درک است که روشن شود، که
همواره معنایی بالقوه برای یافتن وجود دارد. معنای زندگی، تلاش اساسی انسان
برای یافتن معنا، هدف و تحقق بخشیدن به آنها است. معنای زندگی یک معنای
کلی و یک مفهوم انتزاعی نیست، بلکه معنای منحصربه فرد و پیامد شرایطی است
که فرد در آن قرار میگیرد. معنای زندگی از فردی به فرد دیگر، از روزی به
روز دیگر، از ساعتی به ساعت دیگر و حتی از لحظه ای به لحظه ی دیگر متفاوت
است. معنای زندگی فرد اختراع نمیشود و مفهومی من درآوردی نیست، بلکه چیزی
است که باید کشف شود. بنابراین هر فردی باید معنای خاص لحظه را کشف کند و
تنها کسی معنای درست را میفهمد که خاص بودن آن را نسبت به لحظه درک
کند(فرانکل، 1967؛ به نقل از دشتی، 1394، ص 90).